نوجوان که بودم، پسری عاشقم شد. توی عالم نوجوانی بهش نگفتم عاشقم نشو، برو، نمان! آخرش یک روز خسته شدم. گفتم برو. رفت. اما هنوز که هنوز است دارد دهان ما را سرویس میکند و تا زندگیام را از هم نپاشد خیالش راحت نمیشود. چه کنم!؟.نقطه.